نرسیدن

«یَا الَهِی وَ سَیِّدِی وَ رَبِّی 
اَتُرَاکَ مُعَذِّبِی بِنَارِکَ بَعْدَ تَوحیدِکَ؟»*

 

ما به توحیدت نرسیدیم

به بزرگی ات، به نار هم نرسانمان.

 

*کمیل

۳

انقطع، ینقطع، انقطاع

«.. وَ انْقَطَعَ الرَّجَاء»*

 

هیچ چیز مرا به تو نرسانْد،
مگر لحظه ای که در آن، بریدم از همه چیز.

 

* دعای فرج

۴

یَا قَاضِیَ الْمَنایا

... هرکس تو را «آرزو» کند نه ها، 
هرکس تو را از آرزوهایش بیشتر «بخواهد»

 

+ خواستن گاهی از حد یک هوس، یک آرزوی صرف فراتر می رود؛ می شود «عطش». عطش یک تن را که هیچ، یک من را با تمامی متعلقاتش می کَشد و می برد و چه بسا برساند.

 

+ به اضافه روزانه سمت چپ همین صفحه، آن پایین، قابل مشاهده ست، که از نوشته های موزه بهتر است و کسی منکر نمی شود.

...

۲

ولی تر و خشک با هم می سوزن

«وَ یَعلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ»*

 

می داند؛
هم آنچه در صحرای قلب من است،
هم آنچه در دریای قلب توست..

 

* انعام/۵۹

۳

اعتماد

فقط چون خودت گفتی :«نَبِّئ عِبادِی أَنِّی أَنَا الْغَفورُ الرَّحیم»*
وگرنه از این سمت که نگاه کنیم، «أَنَا الَّذِی أَسَأْتُ...أَنَا الَّذِی أَخطَأْتُ...أَنَا الَّذِی اعْتَمَدْتُ...»**

 

+ «من کسی جز تو ندارم که به دادم برسد
می توانی مگر این دوست به دادم نرسی؟!»

 

* حجر/۴۹

** عرفه

 

۴

..

َ«أَنْتَ الْحَیُّ وَ أَنَا الْمَیِّت...»*


تو زنده ای و من مرده

برای زنده شدن، چندبار دیگر باید جان بدهم؟؟


*مناجات امیرالمومنین

۹

قلب م

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه»*


همان بهتر که دستم بهش نرسد!


* انفال/۲۴

۷

آرزو عیب نیست ۲

«کاش معشوق ز عاشق طلب جان می کرد»

+ بعضی ها
«اهدنا الصراط المستقیم»هایشان
یک جایی اجابت می شود..
۴

«یه بنده خدا» مثلا + همینه که «غریبان جهان شهره آفاق ترند»ها


«إِلَهی إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیرُ مَجهُول..»*


* مناجات شعبانیه

۲

من از سوال هایی خوشم می آید، که جوابش می شود «تو»!

«وَ اِن رَدَدتَنی عَن جَنابِکَ فَبِمَن أعوذ»*

اگر مرا از درگاهت برانی، به که روی آورم...؟!


* مناجات تائبین

۷

«بی‌قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است»

هم «عَظُمَ بَلاَئِی»* ِ من هست، 

هم «عَظُمَ سُلْطَانُک»* ِ تو.


و این یعنی.. مگر اینکه... فقط تو... .


* دعای کمیل

۲

..

«وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهلاً لَهُ نَشَرْتَهُ..»*


اسم ماها را توی ردیف خوب ها می‌نویسید، 

شاید، شاید فرجی بشود. 


* دعای کمیل

۲

توحید

گاهی بستگی به حسی دارد که موقع خواندن «قل هو الله» داری.


+ به خاطر کمبود علم، و نبود هم‌صحبت عالم، مجبورم اولا نصف نوشته هایم را منتشر نکنم، بعد هم موقع انتشار از قیدهای «شاید» و «گاهی» و ... استفاده کنم.

۷

بگو کسی می‌شنود

«وَ أَخرَجَتِ الأَرضُ أَثقالَها»*


گاهی
روی دل زمین هم
چیزی سنگینی می کند.

شاید چیزی شبیه دلتنگی..


*زلزال/۲


۱

همون‌جوری که خودت دوست داری!

«الهی 

انت کما اُحب 
         

          فجعلنی کما تُحب»

۵

باور کن!

«ز من اقرار با اجبار می‌گیرند، باور کن

شکایت های من از عشق از این دست اعترافات است»

۱

پایان فصل دوم

آدم باید یک جایی داشته باشد که فقط خدا بخواندش. 

نه وبلاگ‌نویس ها، نه اینستا بازها، نه مخاطب ها، نه بازرس ها، نه استادها، نه مشتری ها، نه معتادها (یک زمانی این گروه را ساپورت می‌کردم)، نه هیچکس دیگر‌. فقط خدا بخواند، و فقط خدا کامنت بگذارد، و لایک و دیس‌لایک کند، و نمره بدهد، و به به بگوید.

می‌روم چنین جایی را افتتاح کنم.

۱

برای بیست و سه نُه

یا من أضحک و أبکیٰ

أضحک
و أبکی...

أضحک
و أبکی...


+ توی دنیایی که همه چیز سرجای خودش است، حتما جای غم توی این دل است.

راضیم!


۱

۴۱

«وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ»

  منو از خودم بیرون بیار!

۱

زمانِ زمین

«یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا

بِأَنَّ رَبَّکَ أوْحَىٰ لَهَا»


یک روز به من هم اجازه‌‌ ی روایت بده خداجان!

۰
خدا توی بن بست ها بهتر دیده می شود.
توی گذشتن موسی از رود نیل.
توی داستان یوسف و درهای بسته.
توی شکم ماهی.

هروقت سخت شد بدان؛ دارد تمام می شود!


+ کوتیشن ها نقل قول هستند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان