شنبه ۲۱ دی ۹۸
«وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْء حَیّ»*
میخواهی زنده بمانی؟
گاهی
کمی
ببار.
* انبیا/۳۰
«وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْء حَیّ»*
میخواهی زنده بمانی؟
گاهی
کمی
ببار.
* انبیا/۳۰
بالاخره هر دیار را رحمتیست از جانب خدا.
تو آنجا زیر باران بخند،
من اینجا چشم به آسمان آفتابی گریه میکنم.
یا من أضحک و أبکیٰ
أضحک
و أبکی...
أضحک
و أبکی...
+ توی دنیایی که همه چیز سرجای خودش است، حتما جای غم توی این دل است.
راضیم!
خودم را خسته می کنم،
درست وقتی چشم هایم دیگر بسته می شوند، به دنبال کلمه ای می گردم که زبان مشترک من و تو بشود، نمی شود.
ذهنم داغ می کند.
با زبان سکوت با تو حرف می زنم.
+ گاهی هم با زبان اشک..
چشم هایم جنگل های شمال،
دلم کویر مرکزی ست.
چهطور به مناطقِ محروم آب برسانم؟
.
.