«باران یعنی که آسمان مدت هاست
وقتی به تو فکر می کند می گرید»
«باران یعنی که آسمان مدت هاست
وقتی به تو فکر می کند می گرید»
«وَ اِن رَدَدتَنی عَن جَنابِکَ فَبِمَن أعوذ»*
اگر مرا از درگاهت برانی، به که روی آورم...؟!
* مناجات تائبین
هم «عَظُمَ بَلاَئِی»* ِ من هست،
هم «عَظُمَ سُلْطَانُک»* ِ تو.
و این یعنی.. مگر اینکه... فقط تو... .
* دعای کمیل
«وَ کَمْ مِنْ ثَنَاءٍ جَمِیلٍ لَسْتُ أَهلاً لَهُ نَشَرْتَهُ..»*
اسم ماها را توی ردیف خوب ها مینویسید،
شاید، شاید فرجی بشود.
* دعای کمیل
گاهی بستگی به حسی دارد که موقع خواندن «قل هو الله» داری.
+ به خاطر کمبود علم، و نبود همصحبت عالم، مجبورم اولا نصف نوشته هایم را منتشر نکنم، بعد هم موقع انتشار از قیدهای «شاید» و «گاهی» و ... استفاده کنم.
«وَ أَخرَجَتِ الأَرضُ أَثقالَها»*
گاهی
روی دل زمین هم
چیزی سنگینی می کند.
شاید چیزی شبیه دلتنگی..
*زلزال/۲
با سلام!
با یکی از معدود نوشته های بلند (و البته محاوره ای) این وبلاگ در خدمتتون هستم.
واللا در مورد موثر بودن وبلاگ ها، به نظرم هرکسی یه جنبه ای رو در نظر می گیره. من چیزی رو می خونم که ذهنمو قلقلک بده. (شاید واژه ی ذهنورزی -با الهام از دستورزی(کاری که خواهر زاده شش ساله ام انجام میده)- مناسبش باشه.) در ادامه وبلاگ هایی ازین دست معرفی میشن. اولویتی هم در کار نیست.
۱. ن و القلم و ما یسطرون: خودتون بخونید می فهمید.
۲. جوب در آسمان: این پست رو بخونید.
۳. طفل کبیر: قلم خوبی دارن و البته ذهن سالمی.
۴. بازتاب نفس صبحدمان: ایشون از اتفاقات ساده زندگی درس های جالبی می گیرند. (این پست از وبلاگ شماره ۳ نوشته های ایشون رو توصیف می کنه انگار.)
به اضافه اینکه قسمت توضیحات وبلاگ (هم متن و هم تصویر) گهگاه عوض میشه و تنوعیه برا خودش.
۵. کوچش: با ایشون خیلی حس همذات پنداری دارم.
۶. کویر..: اخیرا آپدیت نمیشه ولی یک نوع دلتنگی غریب توی متن ها مشاهده میشد؛ دلتنگی انسان معاصر شاید.
در پایان از هرکس که مایل باشه (مخصوصا بزرگوارانی که تو لیست بالا هستن و ننوشتن اینو) دعوت می کنم تو این پویش شرکت کنه.
پر توفیق باشید!
«فَارتَدَّ بَصِیراً..» *
تو و من و گوشه پیراهنت...
می ماند یک نسیم برای بینا شدن فقط!
* یوسف/۹۶
«ز من اقرار با اجبار میگیرند، باور کن
شکایت های من از عشق از این دست اعترافات است»
پناه بردن همیشه یک «از» همراه خودش دارد یک «به».
از ساحت احساس به ساحت اندیشه.
از زندگی، به مرگ.
از بیداری، به خواب.
هیچ وقت آدمی که زیاد می خوابد را سرزنش نکنید.
آدم وقتی از یک نفر برای خودش بت می سازد، باید انتظار این را هم داشته باشد که ابراهیمی پیدا شود و آن را در هم بشکند.
+ حتی تشکر هم بکند.
آدم باید یک جایی داشته باشد که فقط خدا بخواندش.
نه وبلاگنویس ها، نه اینستا بازها، نه مخاطب ها، نه بازرس ها، نه استادها، نه مشتری ها، نه معتادها (یک زمانی این گروه را ساپورت میکردم)، نه هیچکس دیگر. فقط خدا بخواند، و فقط خدا کامنت بگذارد، و لایک و دیسلایک کند، و نمره بدهد، و به به بگوید.
میروم چنین جایی را افتتاح کنم.
بالاخره هر دیار را رحمتیست از جانب خدا.
تو آنجا زیر باران بخند،
من اینجا چشم به آسمان آفتابی گریه میکنم.
یا من أضحک و أبکیٰ
أضحک
و أبکی...
أضحک
و أبکی...
+ توی دنیایی که همه چیز سرجای خودش است، حتما جای غم توی این دل است.
راضیم!
مادر شهید گفته بود وقتی عروسش نوه اش را کتک می زند خیلی اذیت می شود. اسم شهید را گذاشته بود روی بچه. همه ی سختی های زندگی پر تلاطمشان را توانسته بود تحمل کند، این یکی را نه.