چمران

فقط اونجاش که میفرماد:
«خوش دارم که مرا بسوزانند و خاکسترم را به باد بسپارند تا حتی قبری را از این زمین اشغال نکنم.»

 

+ چه ترکیب درستی ست «قیدِ حیات».
دنیا بندهای محکمی دارد.

۳
مونولوگ های یک مسافر بین راهی
۰۹ آبان ۰۷:۱۸

و اونجایی که میگه دلم می خواهد اسلحه بردارم و برای آزادی انسان بجنگم ...

Zeytoon fruit
۰۹ آبان ۰۹:۴۲

اینها را به نیت آن ننوشتم که کسی بخواند و بر من رحمت آورد،بلکه نوشتم که قلب آتشینم را تسکین دهم و آتشفشان درونم را آرام کنم...

اینجا،قلب می سوزد ،اشک می جوشد،وجود خاکستر می شود ،و احساس سخن می گوید....

(چقدر خوب بود این بشر)

پاسخ :

«اگر خدای بزرگ از من سندی بطلبد، قلبم را ارائه ارائه خواهم کرد، و اگر محصول عمرم را بطلبد، اشک را تقدیم خواهم کرد.»
پلڪــــ شیشـہ اے
۰۹ آبان ۱۴:۵۸

خیلی عجیب غریبه.

با این که خیلی انسی ندارم با ایشون ولی حس و حالشون غریبه.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
خدا توی بن بست ها بهتر دیده می شود.
توی گذشتن موسی از رود نیل.
توی داستان یوسف و درهای بسته.
توی شکم ماهی.

هروقت سخت شد بدان؛ دارد تمام می شود!


+ کوتیشن ها نقل قول هستند.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان